سلام. وبلاگ من تمام مطالبش از خودمه و از جایی کپی نشده و تماما از ذهن بیمار خودم (شوخی بودا) سرچشمه میگیره و اگر مطلبی از خودم نباشه مطمئن باشید ذکر میکنم.
ممنون میشم اگر جایی از مطلبم استفاده میکنید حتما بگید از وبلاگ من بوده.
با نظراتتون منو بیش از پیش ذوق مرگ کنید :دی
یا حق
ادامه...
یادش بخیر سر کلاس میخواستیم یک وسیله حالا دفتر ، مداد رنگی یا ... که پلاستیک داشت رو باز کنیم کلی سامورایی بازی در میاوردیم ، تمرکز میکردیم در حد ایکی یوسان ، با شلوغی کلاس خودمونو هماهنگ میکردیم بعدش تا دست بکار میشدیم کلاس که میشد شب اول قبر (منظور از شب اول قبر سکوت مطلق است ) خود پلاستیکه هم میگفت زاااااااااااااااااااااااااااااااااارپ هیچی دیگه همه مثل کروکدیل بر می گشتند نگات میکردند تازه اگر اون وسیله لواشک یا ترشک یا پفک بود که دیگه هیچی مثل این زامبیا میریختند رو سرت ، بعدش تنها چیزی که من یادمه دست و پا بود که میومد تو شکم و صورت آدم کلا آرزوی یک لواشک یا پفک خوردن بدون استرس سر کلاس به این دل ما موند از هیچکدومتون نمیگذرم به این شب عزیز
کلاس اول دبستان بودم،اونموقع که تازه شیرین عسلا اومده بود تو بازار با کلی التماس و درخواست مامانم واسم خرید(البته فقط به دلیل مخالف بودن مامان با اینجور خوردنی ها)زنگ تفریح که خورد هر چی گشتم تو کیفمو خبری از شیرین عسل نبود.بمیرم واسه خودم که دهه شصتی بیش نیستم!!!!!
مشکل از انجاست که شما در اصفهان زیستن میکنید چنانچه در شیراز میزیستید صدای بسته ی پلاستیکی که خوب است بمب هم میترکید هیچ بنی بشری حال برگشتن به سمت صدای غریب را نداشت
واقعا؟ خب من اینجا یک دقیقه سکوت میکنم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
یادم رفت بهت بگم من وروجک ..شیطونک ...توپولو و از این اسمها بهم میگم
اشکال نداره این کلماتو همه تجربه کردند
منم لواشک نیستم خوشبختم عباس آقا
چقدر خندیدم بوخودا خیلی گلی
ممنون ببخشید اگر جسارتی شد
من لواشک
خوشبختم عباس هستم
عباس من عاشق این اصطلاح های حکیمانه اتم
زاااااااااااااااااااااااااارپ
شرمنده میکنین
کاشکی منم هم کلاسیت بودم ...

وای لواشک به به مگه میزاشتم یه سر سوزن بهت برسه
خوابش را میدیدی
خوبه که همکلاسیم نیستی
چاکربچه های هفتادی!
دنیامال ماست!
بزن زنگوووووووووووووو
نکنه دهه 50 یا 80 هستی؟
جدی چند سالته؟
من هستم بین 20 تا 30 سال سن دارم
کلاس اول دبستان بودم،اونموقع که تازه شیرین عسلا اومده بود تو بازار با کلی التماس و درخواست مامانم واسم خرید(البته فقط به دلیل مخالف بودن مامان با اینجور خوردنی ها)زنگ تفریح که خورد هر چی گشتم تو کیفمو خبری از شیرین عسل نبود.بمیرم واسه خودم که دهه شصتی بیش نیستم!!!!!
میفهممت داداش منو در غم خودت شریک بدون
نخیرم واسه چی اینکارو کردی.
بنظر من که اگه دهه هفتادی هستی باید باید اسم پستات رو بذاری دهه هفتادی. مگه ماها چمون کمتر اوناس؟
متاسفانه دهه هفتادی نیستیم
نصف حقت بوده خب. میرفتی بیرون دل راحتی میخوردی.
حالا مگه تو دهه شصتی هستی؟
والا سر این موضوع خیلی درگیرشدیم با دهه شصتیا قرار شده یک مذاکراتی کنند شاید مارو هم حساب کردند تو جمعشون
آخی . چه زجری کشیدی از این دوستای شیکموت

خودتم شیکمو بودی سر کلاس که وقت تنقلات خوردن نیست
تا اونجایی که یادم میاد باز کردن دفتر و مدادرنگی صدا نداشت (پلاستیکهایی که برای جلد کردن دفتر و کتابا بود بی صدا بودن )
بازکردن دفتر وقتی برگ میزدی صدا داشت یا یکسری دفتر لود داخل یک جعبه ی پلاستیکی بود البته تا ما یادمونه
مشکل از انجاست که شما در اصفهان زیستن میکنید چنانچه در شیراز میزیستید صدای بسته ی پلاستیکی که خوب است بمب هم میترکید هیچ بنی بشری حال برگشتن به سمت صدای غریب را نداشت
واقعا؟ خب من اینجا یک دقیقه سکوت میکنم